تور کیش تور مشهد تور اصفهان تور شمال
Description
توضيح فارسي : تور داخلی به اصفهان
تور 2 شب و 3 روز و 3 شب و 4 روز
صدف سیر تلفن:88518008
آژانس هواپیمایی صدف سیر تلفن : ۸۸۵۱۸۰۰۸
********************************************
خدمات :
بلیط رفت و برگشت،ترانسفر فرودگاهی،اقامت به همراه صبحانه، 2 گشت نیمروزی،پرداخت ورودیه ها،راهنما
گشت ها:
1 - بازدید از مجموعه نقش جهان(مسجد امام،مسجد شیخ لطف الله،بازار قیصریه)کاخ عالی قاپو،کاخ چهل ستون
2 - کلیسای وانک، موزه وانک، آتشگاه زرتشتیان
********************************************
توضیحات :
1 - تورها چارتر بوده و غیر قابل استرداد و تغییر تاریخ می باشد.
2 - در صورت درخواست رزرو هتل و یا گشت جداگانه با کانتر مربوطه هماهنگ فرمائید.
3 - درصورت درخواست تور زمینی مبلغ 000 / 90 تومان و با اتوبوس V.I.P قیمت 000 / 60 تومان از مبالغ فوق کسر می گردد.
********************************************
جزيره قشم اولين ژئوپارک خاورميانه
جزيره قشم در شمال تنگه هرمز قرار دارد. شهر قشم در شمال شرقي جزيره واقع شده است. آب و هوايقشم، گرم و مرطوب است. اين جزيره را به علت طول زياد «جزيره الطويله» نيز ناميدهاند. در زمان شورش مغولرئيس قبيله توران در جزيره قشم سكونت اختيار كرد و به آباداني آن پرداخت و به تورانشاه ملقب شد.در سال 1507 ميلادي، پرتغاليها در جزيره قشم، استحكامات نظامي مهمي ايجاد نمودند و اين وضع تا زمان سلطنت شاه عباس صفوي ادامه داشت. در سال 1645 هلنديها، قواي نظامي مهمي در خليج فارس گردآوردند و به بهانه اينكه ايران قرارهاي عهدنامه تجاري خود را رعايت نكرده، قلعه قشم را تصرف كردند، ولي گرماي آن باعث گرديد كه هلنديها اين جزيره را ترك كنند.
پس از مرگ نادر شاه در سال 1747 ميلادي، تسلط ايران بر خلیج فارس ضعیف تر شد و طوایف عرب جواسم دامنه تجاوزات خود را گسترش دادند و در سال 1760 جزیره قشم را تسخیر نمودند. در سال 1882 ميلادي، روستاي با سعيدو واقع در جزيره قشم به عنوانپايگاه نيروي دريايي انگليس انتخاب گرديد. اما انگليسيها نيز به علت گرما، آنجا را ترك نمودند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی قشم اهمیت بیشتری پیدا کرد و در سال 1368 به عنوان دومین بندر آزاد ایران شناخته شد و در سال 1369 فعالیت گمرکی این بندر که یکی از پر کار ترین مراکز تجاری و صنعتی خلیج فارس و دریای عمان است، آغاز شد.بدین ترتیب با فعال شدن این بندر فعالیت تجاری ایران با سایر کشور های همسایه گسترش بیشتری یافت.
دشتها، درهها، سواحل و کوههای جزیره قشم هم وضعیتی یگانه و کمنظیر از نظر پوشش گیاهی، حضور حیات وحش و وجود پدیدههای نادر زمینشناسی دارند. در این بخش از جزیره علاوه بر گونههای گیاهی و جانوری زیبا، کمیاب و در خطر انقراض که در سطح ملی و همچنین جهانی از ارزش بسیاری برخوردارند، پدیدههای زمینشناسی نادر و بیمانندی نیز وجود دارند که هریک به تنهایی جذابیت و زیبایی خاص دارند. مجسمههای طبیعی و نقش برجستههای پراکنده، چینخوردگیها و کوههای شگفتآور، سطوح تخت و صفهها در ارتفاعات، ستونهای حاصل از عوامل فرسایش، برجستگیها و فرورفتگیهای بهوجود آمده از هوازدگی، مخروط افکنهها و قطعههای فروافتاده در پای ارتفاعات، کوهسرها و هیکلهای که دست هنرمند طبیعت به تازیانه باد و باران پدید آورده، تندیسهای اعجابآوری که در شکلهای مختلف همچون لاکپشت، سگ، مارمولک، اسب آبی و یا حتی چهره آدمی در حالت خشم و فریاد و ... همه و همه بخش بزرگی از طبیعت مسحورکننده قشم هستند و از جاذبههای کمنظیر طبیعتگردی این جزیره بهشمار میروند. در سواحل جنوبی بخش غربی جزیره از بندر ماهیگیری سلخ تا روستای کانی ـ یعنی در فاصله سیکیلومتر از ساحل جزیره ـ روستا، مزرعه و هیچ نوع تمرکز و تجمع انسانی وجود ندارد.
در بخش غربی جزیره قشم حضور انسان و فعالیتهای دامداری و کشاورزی از زمانهای قدیم بسیار ناچیز بودهاست و در حال حاضر نیز قابل توجه نیست. در این بخش از جزیره پدیدههایی وجود دارند همچون:
جنگلهای حرا ، گنبد نمک ، غارهای نمک ، چشمههای آب معدنی ، تنگه چاهکو ، تنگ عالی ، بام قشم ، دره تندیسها ،کلات کشتاران و دهها تخته سنگ و صخره با شکلهای عجیب و غریب.
آب و هواي قشم
قشم در گروه سرزمینهای گرم و خشک قرار میگیرد و این در حالی است که رطوبت نسبی هوا در قشم بالاست. فشار هوا در قشم بین ۱۰۱۵ تا ۱۰۱۸ میلیبار جیوهاست که در تابستان به دلیل گرمای زیاد، فشار هوا به کمتر از ۱۰۰۰ میلیبار میرسد. دمای متوسط سالیانه جزیره قشم حدود ۲۶ درجه سانتیگراد، با متوسط حداکثر و حداقل دمای روزانه به ترتیب ۳۳ و ۱۸ درجه سانتیگراد است. اختلاف درجه حرارت فصلی این جزیره بسیار زیاد است. گرمترین زمانها ۱۰ تیر تا ۱۰ شهریور و سردترین ماهها دی و بهمن است. در جزیره قشم حداکثر و حداقل دمای مطلق ۴۶ و صفر درجه سانتیگراد به ثبت رسیدهاست.
آثار مهم طبیعی، تاریخی و مذهبی شهرستان قشم:
•جزایر قشم، لارک و هنگام
•قلعه پرتقالی ها
•آب انبار های بی بی و عزیز
•چاه پرتقالی
•شهر قدیمی خربز
•تپه باستانی کولغان
•سد بالاتل
•زیارتگاه های بی بی مریم، شاه شهید، شیخ اندر آبی و سید مظفر
•مسجد جامع
-----------------------------------------------------------------
اصفهان در یک نگاه
اصفهان به لحاظ واقع شدن در مركز جغرافیائى ایران و با داشتن آب و هوایی معتدل و خاكى حاصلخیز و آب كافى زاینده رود از دیرباز به عنوان مكانى براى سكونت، مورد توجه بوده است.احتمالاً از عصر ساسانیان كه سپاهیان (اسپهان) در دشت حاصلخیز اطراف شهر گرد آمدند به این نام خوانده شده است. در سال 19 هجرى اصفهان بدون جنگ و خونریزى و با انعقاد یك صلحنامه به دست سپاهیان اسلام افتاد و جزئى از سرزمین وسیعى شد كه اسلام بر آن حكومت مىكرد. در دوره سیصدساله پس از آن، این شهر اغلب دست به دست مىشد تا اینكه در قرن چهارم هجرى، در زمان آل زیار و آل بویه، به عنوان پایتخت مورد استفاده قرار گرفت. در قرن پنجم، در دوران سلجوقیان، پایتخت امپراطورى وسیعى شد كه یك مرز آن رود سیحون و مرز دیگرش سواحل شرقى دریاى مدیترانه بود. غارت وحشیانه شهر به دست تیمورلنگ و قتل عام ساكنان آن در سال 789 هجرى، اصفهان رابه وضع اسفبارى دچار كرد.
در زمان اولین حكمرانان صفوى در قرن دهم هجرى اصفهان از مراكز مهم تجارت، فرهنگ و صنعت گردید و در اوایل قرن یازدهم (1006 ه) پایتخت شاه عباس از قزوین به اصفهان انتقال یافت و قریب یك قرن و نیم این شهر پایتخت سلسله صفویه بوده، از شهرت جهانى برخوردار شد. پس از هجوم سخت و وحشیانه محمود افغان به اصفهان و قتلعام مردم و سرنگونى شاه سلطان حسین صفوى، اصفهان دیگر مركزیت خود را از دست داده، سیر صعودى رونق و آبادانى آن متوقف شد. با روى كارآمدن سلسله قاجاریه و حاكمیت ظل السلطان بر اصفهان، بسیارى از آثار بجا مانده از دوران صفویه بهدست این حاكم ظالم یا نابود شد و یا به فروش رفت، به طورى كه امروز نام آنها را تنها در میان كتابها مىتوان یافت.
هم اكنون اصفهان از مراكز مهم صنعتى و تجارى ایران بوده، به دلیل وجود آثار تاریخى و باستانى بسیار و فضاهاى طبیعى فراوان مورد توجه هموطنان و جهانگردان قرار دارد.
چرا اصفهان را اصفهان می گویند؟
در علت نامگذارى اصفهان وجوه مختلفى گفته اند كه برخى به اساطیر شباهت دارد و پارهاى از گفتهها هم سند و دلیلى ندارد، مانند قصه سوزانیدن نمرود ابراهیم خلیل را، كه چون به اصفهانیان امر شد كه در سوزانیدن خلیل الله شركت كنند و از قبول آن خوددارى كردند در باره آنها گفته شد: «اسپاهآن» یعنى آنها سواران خدایند. یا اینكه اصفهان از بناهاى اصبهان بن فلوج بن سام بن نوح(علیهالسلام) است و یا در «روضات الجنات» آمده كه اینجا دریا بوده است و سلیمان(علیهالسلام) به جن فرمان داد كه براى او در محل معروفى بنام گاوخوانى نقبى زدند و زمین آن خشك شد و در دامنه جنوبى آن رود بزرگ زندهرود جارى بود تا اینكه سلیمان(علیهالسلام) با موكب وارد آنجا شد و از آب و هواى آنجا لذت برد و لذا به وزیرش «آصف» به آنجا اشاره كرد و چون به بسیارى از لغات صحبت مىكرد به فارسى گفت آصف هان كه هان در فارسى اشاره به جاى نزدیك است و مقصود اینكه زمینى كه مىطلبیدم همین است، از این جهت آصفهان گفته شده است.
آنچه منطقى بنظر مىرسد وجه تسمیهاى است كه حمزه اصفهانى اختیار كرده و آن چنین است: لفظ اصبهان و اصفهان و اصفاهان از اسپاهان كه به معنى سپاهها و لشگر است گرفته شده و اسپاه و اسپه نام لشگر است. از اینرو اصفهان را كه مركز سپاه بود. اسپاهان خواندهاند و چون مردم اصفهان از زمان كاوه آهنگر به سپاهىگرى شهرت داشتند و در دوره ساسانیان براى حمل درفش كاویانى فقط از وجود آن استفاده مىكردند و «اساوره»اى كه در بین تازیان شهرت دارد همان سواران برجسته مردم اصفهان هستند و لذا نام اصفهان كه معرب از كلمه اسپاهان است بر این شهر نهاده شده است.
لباس مردم اصفهان در قرن قبل از مشروطه
عمامه و عبا و لباس بلند كه مخصوص روحانیون بود، در قرن قبل از دوران مشروطه عمومیت پیدا كرده بود. چنانچه در شهر اصفهان، 90 درصد مردم از كسبه و غیره معمم بودند. معروف است در زمان ناصرالدین شاه، چراغعلىخان نامى، حاكم اصفهان شده بود. چون معمول بود كه عموم طبقات از حاكم تازه وارد دیدن كنند، روزى در تالار بزرگ چهلستون براى پذیرایى بارِعام داده بود، عده اى مردان معمم و عبابدوش وارد تالار شدند.
چراغعلى خان خیال مىكند كه آنان علماى شهرند و براى تكریم آنها برمىخیزد و به اندازهاى كه درخور مقام روحانیون است به آنها احترام مىگذارد.در ضمن متوجه مىشود كه دستهاى همه واردین سیاه است. از روى تعجب علت سیاه بودن دستهاى آنها را سئوال مىكند یكى از آنها جواب مىدهد، ما صنف رنگرز هستیم و از براى عرض تبریك شرفیاب شدهایم. چراغعلىخان از احترام و كرنش بىمورد كه به یكعده كارگر كرده بود متغیر مىشود و آنها را بیرون مىكند و سپس به علماى معروف از آنچه گذشته بود شكایت مىكند. علما موافقت مىكنند كه كسبه بجاى عمامه سفید، عمامه بخور یا زرد رنگ بر سر بگذاردند.
امیركبیر و اهتمام به اجراى قانون
حاكمیت و رعایت قانون در جوامع بشرى یكى از مبانى اساسى پیشرفت و توسعه محسوب مىشود، پادشاهان ایران در دوران گذشته مالك جان و مال و... مردم بوده، همه چیز در مقابل اراده آنان بىاعتبار بود. این قدرت فراگیر نه تنها بر زندگى مردم سایه افكنده بود بلكه نزدیكترین افراد خانواده پادشاه و كارگزاران حكومت را نیز دربر مىگرفت بطورى كه زندگى و مرگ آنها در حیطه اراده پادشاه بود. از خدمات امیركبیر كه از اصلاحگران بزرگ تاریخ ایران محسوب مىشود، تلاش وى در جهت حفظ نظم و حاكمیت قانون در كشور بود. در تاریخ نوشته:
امیركبیر در زمان تصدى صدارت، آبله كوبى را در سراسر ایران مرسوم ساخت، و آبله كوبانى با حقوق كافى به ولایات فرستاد. ضمانت اجراى قانون این بود كه اولیاى اطفالى كه در آن قصور مىورزیدند، مورد مؤاخذه و جریمه قرار مىگرفتند. قضیهاى در سفر امیركبیر به اصفهان روى داد كه قابل توجه مىباشد.
اعتضادالسلطنه نقل مىكند: «در سفر اصفهان روزى در چهلستون امیر را برافروخته دیدم. گمان بردم كه از سر حد، خبر بدى رسیده. اما معلوم شد كه فرزندان صادق رنگ آمیز و محمدكلهپز از بیمارى آبله مرده اند. امیر از آنان مؤاخذه كرد و گفت: از هر یك پنج تومان گرفته و مرخص كنید، و پول را در صندوق خاص مریضان بگذارید. ولى چون توانایى پرداخت آن را نداشتند، دستور داد كه از كیسه خودش این پول را به صندوق بدهند تا قانون اجرا شده باشد». بعد من به امیر گفتم «این مطلبى نبود كه اینقدر شما را مشتعل كرده بود» فرمود «شاهزاده، تعجب دارم! كه شما شنیدید دو نفر از ابناء وطن شما بىجهت تلف شده اند و به شما تأثیر نكرد!» و من بسیار شرمنده شدم.
فتح اصفهان و غلبه مردم در دوران استبداد صغیر
پس از اینكه محمدعلیشاه قاجار به پشتیبانى دولت روس مجلس را به توپ بسته، آزادیخواهان را سركوب كرد، مردم ایران بخصوص در شهرهاى تبریز، رشت، اصفهان با جانفشانى و مقاومت خود، حكومت را به عقب نشینى وادار كردند، در مورد وقایع اصفهان در این دوران آمده است. اقبال الدوله حاكم اصفهان به دستور محمدعلیشاه درصدد سركوب قیام مردم آزادیخواه اصفهان كه به رهبرى حاج آقا نورالله در مسجد شاه(مسجد امام فعلى) مجتمع شده بودند برآمد. اهالى بیدآباد در مسجد سید جمع شده، به اتفاق ملازمالاسلام به طرف مسجد شاه حركت كردند، علیقلىخان و نایب محمد كه ریاست این دسته را عهده دار بودند، با زحمت زیاد تفنگ و فشنگ تهیه كردند، اهالى لنبان هم كه تحت ریاست حاجىآقا محمد شیروانى مجتمع شده بودند به آنها ملحق شدند. در نتیجه لنبانی ها و بیدآبادىها دسته هاى مسلح تشكیل داده، مجاهدین مسلح نقاط مرتفع مسجدشاه را سنگر كردند، فرداى آنروز یك ساعت بعد از طلوع آفتاب، اقبال الدوله كه توپهایى در عمارت عالىقاپو و عمارت توپخانه مستقر كرده بود، مسجد شاه را زیر آتش گرفت، كه چند گلوله به منار مسجد كه سنگر مبارزین بود اصابت كرد و عده اى مجروح شدند. شلیك توپ به حدى بود كه شهر را به لرزه درآورده، طوفان گرد و خاك و باروت فضاى میدان را مبدل به جهنم كرده بود، نیروهاى پیاده به طرف مسجد حملهور شدند. در همان گیرودار از طرف جنوب شرقى مسجد، قشون بختیارى وارد معركه شدند و توانستند قواى دولتى را به موضع دفاعى بكشانند، پس از چند ساعت تیراندازى، عدهاى با بیرق سفید از در بازار مسگرها وارد میدان شدند و به مسجد آمده، اعلام كردند كه اقبال الدوله حاكم اصفهان به كنسولگرى انگلیس پناه برده است، سربازها هم تفنگ خود را بر زمین گذاشتند و بدین ترتیب اصفهان به دست مردم افتاد. پس از آن با حركت مبارزین از اصفهان و تبریز و رشت تهران نیز فتح و محمدعلیشاه تسلیم شد.
صارم الدوله و مالكیت میدان نقش جهان
صارم الدوله فرزند ظل السطان، یك وقت به حساب اینكه نوه ناصرالدین شاه و از احفاد صفویه است، خود را وارث صفویه دانست و چون میدان نقش جهان متعلق به صفویه بوده، ادعاى مالكیت آنرا كرده و آن را به نام خود به ثبت رسانده بود، اما براى اینكه برایش مشكل زیادى پیش نیاورد آنرا وقف بر مدرسه صارمیه كرده بود یك وقت كه شهردارى اصفهان خواست در این میدان دستكارى كند، مواجه با اعتراض صارم الدوله مالك میدان شد. قضیه به وزارت كشور رسید. مرحوم فریدونى به خود من [باستانى پاریزى] گفت كه وزارت كشور مأمور مخصوص براى حل قضیه به اصفهان فرستاد و متوجه شد كه كار ثبت تمام شده و ده سال مدت اعتراض آن هم به پایان رسیده و در واقع بر طبق قوانین مملكتى میدان نقش جهان، ملك مطلق صارم الدوله است. بالاخره چون راه چارهاى پیدا نشد. قرار شد كه این میدان را صارمالدوله 99 ساله به شهردارى اصفهان اجاره دهد. و شهردارى در ازاء مال الاجاره ماهى سیصد تومان به مدرسه صارمیه كمك كند، بدین طریق گره كور سیادت صفویه كه بر پیشانى نقش جهان خورده بود گشوده شد.
مبارزه منفى علماى اصفهان بر علیه سلطه غرب
عصر قاجار از جمله دورانهایى است كه ایران با تحولات مهم سیاسى و اجتماعى، مانند واقعه رژى (تحریم تنباكو) و نهضت مشروطه همراه بود. دوران حكومت ناصرالدین شاه كه بعدها «عصر امتیازات» به دولتهاى خارجى نامیده شد. منجر به نفوذ بیش از پیش خارجیان بر اقتصاد ایران و در نتیجه از میان رفتن تولیدات داخلى گردید. این سیاست در دوران مظفرالدین شاه نیز ادامه یافت. در مبارزه با این سیاست و توسعه اقتصاد ملى، علماى اصفهان به تلاشهایى دست زدند، از جمله آنها، حركت علما در تحریم كالاهاى خارجى است كه در ذیل به یكى از آنها اشاره مىكنیم:
قرارداد 13 تن از علماى اصفهان و ركن الملك شیرازى:
این خدام شریعت مطهره با همراهى جناب ركن الملك، متعهد و ملتزم شرعى شده ایم كه:
اولاً - قبالجات و احكام شریعه از شنبه به بعد روى كاغذ ایرانى بدون آهار نوشته شود. اگر بر كاغذهاى دیگر بنویسند، مهر ننموده و اعتراف نمىنویسیم.
ثانیاً كفن اموات اگر غیر از كرباس و پارچه اردستانى یا پارچه دیگر غیرایرانى باشد، متعهد شده ایم بر آن میّت، ماها نماز نخوانیم.
ثالثاً حرام نمىدانیم لباسهاى غیرایرانى را، اما ماها ملتزم شده ایم حتىالمقدور بعد از این تاریخ ملبوس خود را از منسوج ایرانى بنماییم.
رابعاً مهمانیها بعد ذلك ولو اعیانى چه عامه، چه خاصه باید مختصر باشد، والا احدى ما را به حضور خود وعده نگیرد و ما نیز اینگونه مهمانى برگزار نمىكنیم.
خامساً وافورى و اهل وافور را احترام نمىكنیم و به منزل او نمىرویم، چرا كه ضرر آن محسوس بوده و خانوادهها و ممالك را بر باد داده.
بدنبال این قرارداد، علماى دیگر هم با صدور اعلامیه به آن پیوستند و این حركت بگونه اى بود كه دولت انگلستان را به عكس العمل واداشت و چارلز مارلینگ، كاردار سفارت انگلیس به میرزا حسن خان مشیرالدوله (وزیر امور خارجه ایران) طى نامهاى نوشت: جناب مستطاب ... از اصفهان به دوستدار اطلاع رسیده كه علماى آنجا در كار ترتیبى هستند كه نگذارند استعداد اروپایى به فروش برسد و به خریداران ایرانى كه اهمیت دارند، اعلام كردهاند كه ب هكلى ترك معامله نموده و به مهلت چهارماهه محاسبات خود را با تجارتخانه هاى اروپایى قطع كنند... چون مبلغ زیادى سرمایه انگلیسى در این كار است، اگر این كار غیرصحیح را بگذارند امتداد پیدا كند، به سرمایه مزبور خطر فاحش وارد خواهد آمد. از جناب مستطاب عالى خواهشمندم مقرر دارند احكام لازمه به كارگزاران اصفهان صادر شود كه از اقدامات فتنه انگیز این اشخاص فوراً جلوگیرى شود.
تشریفات ورود محمود افغان به اصفهان
«پطرس دى سركیس گیلانتر» در گزارشهاى خود در مورد صدمات وارده بر اصفهان نوشته: محمود پنجاه هزار نفر از ایرانیان را كشته و یكصدهزار تن نیز از قحطى بمردند و پس از تسلیم شدن تخت و تاج به محمود افغان، در مورد چگونگى ورود وى به اصفهان مىنویسد: «محمود افغان و شاه سلطان حسین سوار شدند و به سوى شهر راندند. 12 نفر سوار در جلوى محمود حركت مىكردند و بر مذهب شاه (شیعه دوازده امامى) لعنت مىفرستادند. و از راه پل شیراز (خواجو) و خیابان خواجو جلو مىآمدند تا داخل شهر شدند... مردم شهر از محله خواجو تا قصر شاهى پارچه هاى زرى و زرباف گرانبها در راه ها گسترده بودند، كه بر همه آنها محمود سوار بر اسب عبور نموده تا به كاخ شاهى وارد شد. سپس براى كوچ افغانان از قندهار به اصفهان، هشتهزار شتر روانه شد. در مورد ریخت و هیبت مادر محمود نوشتهاند:«وى سوار بر شترى بدون خدم و حشم و ندیمه و نگهبان از میدان شاه گذشت و در برابر كاخ، نیمه برهنه با لباسهاى مندرس از شتر پایین آمد؛ در حالى كه با اشتهاى فراوان شلغمى را گاز مىزد وارد كاخ شد و...».
و اینان مدت زمانى حاكم بخشى از ایران بوده، در پایتخت آن یعنى اصفهان مستقر بودند.
چگونگى انتقال حكومت صفوى به محمود افغان
بی كفایتى شاه حسین صفوى در مقابله با محمود افغان و طولانىشدن محاصره اصفهان در سال 1134، كار را به جایى رسانید كه شاه فرستاده اى نزد محمود فرستاد و پیغام داد: «تا صدهزار تومان پول نقد و ایالات كرمان و خراسان را به شما مىدهم و دخترم را هم بعنوان عروس نزد تو مىفرستم، بیا با هم صلح كنیم و چون پدر و فرزند باشیم...» ولى محمود در جواب مىگوید «ایالاتى كه به من پیشكش مىكنى، هم اكنون از آن من است، پول و كشور مرا، به من مىدهى؟ دیگر آنكه دختر تو مرا به چه كار آید؟ دختران و كسانت را همه به بندگان خویش خواهم داد، آنچه اندیشیدهاى همه بر معیار عقل نادرست است و من دست از اصفهان برنخواهم داشت». شاه سوار بر اسب شد، تا به پاى كوه صفه پیش راند. از آنجا كسى را نزد محمود فرستادند تا وى را آگاه سازد كه شاه براى دیدار او چگونگى انتقال حكومت صفوى به...
آمده است، و مىخواهد خویش را در پناه حمایت و حراست او قرار دهد. افغانان پاسخ دادند كه محمود به خواب است و باید صبر كند تا از خواب بیدار شود. در واقع محمود خواب نبود، ولى از روى عمد به فرستاده چنین پاسخ دادند، آنان شاه را بر پشت اسب نیم ساعت پاى كوه صفه در آفتاب نگاه داشتند و سپس به نزد محمودش بردند. وقتى شاه وارد اطاق شد، محمود نشسته بود. محمود برخاست و شاه به او گفت: «سلام علیكم» و او جواب داد «علیكم السلام» محمود سپس نشست و شاه را جائى پائین تر بردند شاه با دست خود جقه از سرپوش خود جدا كرد و به وزیر محمود (اعتمادالدوله) داد و از وى خواست آن را به محمود بدهد و او از گوشه چشم بدو چنان نگریست و (فهماند) كه جقه را قبول نخواهد كرد، بنابراین وزیر آن را به شاه باز گردانید وى آن را بگرفت و خود به جلو شتافت و بر سرپوش محمود نصب كرد و به او گفت: «فرزند به موجب گناهان من، خداوند مرا بیش از این لایق سلطنت نمىداند اینك حقتعالى سلطنت به تو مىدهد، این است علامت و نشان پادشاهى كه من بر سر تو مىگذارم، سلطنت تو طولانى باد.» و اینگونه طومار سلطنت 230 ساله صفوى درهم پیچیده شد و دورانى از افول و سقوط در جامعه ایران شروع شد.
جوابیه بیوه فخرالدوله حاكم اصفهان به سلطان محمود غزنوى
پس از روىكار آمدن سلطان محمود غزنوى، وى (براى به اطاعت درآوردن حاكم اصفهان) یك ایلچى به جانب این شهر فرستاد تا سكه بنام او زده و خطبه به نام او بخوانند. در این زمان فخرالدوله دیلمى مرده بود و زنش مادر مجدالدوله دیلمى حاكم بود. این زن عاقله جواب عجیبى نوشته به فرستاده سلطان داد كه چنان سلطان معظمى را از خیال تصرف اصفهان بازداشت، وى به سلطان محمود غزنوى نوشت:
«وقتىكه مرحوم فخرالدوله، شوهرم زنده بود همه وقت در این فكر بودم كه اگر چنین تكلیفى (سكه زدن به نام او و خطبه خواندن به نامش) از طرف اعلیحضرت سلطان بشود چگونه با او برخورد كنم. اما بعد از مردن شوهرم هرگز این خیال را نمىكنم. زیرا كه سلطان شخصى است عاقل، هیچوقت بدون فكر اقدام به كارى نخواهد كرد. آخر جنگ و فتح و شكست را جزالله تعالى كسى نمىداند. اگر سلطان بعد از آن همه فتوحات العیاذبالله، خدا نكرده شكست بخورد، چه خال عارى و نام ننگى تا دامنه قیامت براى وجود مبارك آن اعلیحضرت باقى خواهد ماند، كه با عاجزه و پیرزنى ستیزه كرد و پیشرفت براى چنین سلطان معظمى حاصل نشد، و اگر چنانچه به شیوه همه وقت لشكریان، سلطانى پیروز شوند. چندان افتخارى نیست كه بگویند چنین سلطان عظیم الشأنى با بیوه فخرالدوله دیلمى جنگید و بر عجوزهاى غالب شد.» این پیغام چنان به سلطان اثر كرد كه تا حیات ملكه، به خیال تصرف اصفهان نیفتاد و بعد از مرگ وى اصفهان را متصرف شد.
برخورد نفاق افكنانه و عكس العمل هوشیارانه
مسعود میرزا ظل السلطان روزى در عالىقاپو با حاج آقا نورالله ملاقات مىكند. او كه از اقتدار آقانجفى دلِ خونى داشت، در صدد تحریك برادر برمىآید و به آقا نورالله پیشنهاد مىكند كه به علت هوشیارى بیشتر و درك سیاسى افزونتر، ریاست را به عهده بگیرد و مورد حمایت شاهزاده نیز قرار گیرد. آقا نورالله سر به زیر داشته حرفى نمىزند. ظل السلطان مىاندیشد كه سخنانش مؤثر افتاده است. در این هنگام آقانجفى وارد مجلس مىشود و پس از مدتى كه قصد خروج مىكند، آقا نورالله جلو دویده كفشهاى برادر را جلوى پاى او جفت مىكند، و با این تواضع پاسخ حرفهاى ظل السلطان را میدهد.
فرمان منع بادهنوشى و چگونگى لغو آن در زمان شاه سلطان حسین
نویسندگان تاریخ ایران، شاه سلطان حسین را در جوانى مردى ادب دوست، رئوف، پارسامنش و بىاعتنا به دنیا معرفى مىكنند. وى پس از تاجگذارى، به درخواست علامه محمدباقر مجلسى، فرمان منع باده گسارى را صادر كرد و كلیه بادهفروشىها را منهدم كرده، دستور داد ششهزار غرابه شراب را كه در قصر سلطنتى ذخیره شده بود، در انظار عام بشكنند و روز بعد دو نفر به جرم بادهنوشى، در میدان شاه(امام) شدیداً تازیانه خوردند. اجراى بىچون و چراى فرمان باده گسارى، تنفر و خشم محافل دربارى را برانگیخت و ایشان با اجراى نقشهاى، درصدد لغو این فرمان برآمدند. قضیه از این قرار شد كه، جده شاه كه مورد علاقه شدید وى بود، خود را به مریضى زد و اطبّاء با تطمیع درباریان، شراب براى وى تجویز كردند. پس از جستجوى بسیار و نهایتاً گرفتن مقدارى شراب از سفیر لهستان، شاه جامى از آن پر نموده و با دست خود به جده اش داد. این زن كه به نقش خود واقف بود، گفت: اگر شاه اول لب به آن تر ننماید، او چگونه خودسرانه یاراى نوشیدن باده خواهد داشت. چون شاه خود را از نوشیدن باده معذور شمرد، او فوراً پاسخ داد: مقامى كه به شاه تفویض شده وى را برتر از كلیه قوانین قرار داده است، زیرا در نزد ایرانیان، اصلى متبع است كه پادشاهان تابع هیچ قانونى نیستند و هر آنچه از ایشان سر زند، مرتكب گناه نشدهاند. او سپس به شاه یادآور شد كه كلیه نیاكان و اسلاف وى نه فقط باده مىنوشیدند، بلكه شرب آنرا براى درباریان خویش مجاز مىشمردند و در نهایت گفت، اگر پاى جانش هم در میان باشد، تا شاه مقدّم نگردد، هرگز به شرب آن دست نخواهد زد. شاه در برابر تقاضاى آنچنان مصرانه، تاب مقاومت نیاورد و جامى لبالب نوشید، او بعد طورى دل به باده بست كه دیگر بندرت توانست به هوش بگذراند و به دقایق امور مملكت رسیدگى كند.
علماى اصفهان و «واقعه رژى»
اولین بار علماى اصفهان خرید و فروش دخانیات را منع كردند. اصفهان نیز از شهرهایى است كه در آن موقع مردمش براى لغو قرارداد «رژى» كوششهاى شایان تقدیرى به عمل آوردند. باید گفت در بین علماى ایران، علماى اصفهان دسته اول بودند كه خرید و فروش دخانیات را منع كردند و به مقاومت منفى پرداختند. علماى اصفهان در آن هنگام در بین مردم نفوذشان بیش از علماى نقاط دیگر بود و مرحوم حاج شیخ محمدتقى معروف به آقانجفى در آن زمان بر علماى آنجا ریاست داشت.
پس از آنكه نمایندگان كمپانى رژى در اصفهان استقرار مىیابند، تجار تنباكو - فروش به ظل السلطان فرزند ناصرالدین شاه حاكم اصفهان شكایت مىكنند و چون نتیجه اى نمىگیرند به علماء متوسل شده، چاره كار را از آنها مىخواهند. علماى اصفهان هم دستور منع خرید و فروش و استعمال دخانیات را به تمام مسلمانان مىدهند و از میرزاى شیرازى هم تقاضاى تائید آن را مىكنند. هر چند در خارج از اصفهان دستور آنان را كسى اطاعت نكرد ولى در اصفهان اكثر مردم از آنها پیروى كرده، از استعمال توتون و تنباكو خوددارى مىكنند. از این وضع مأمورین كمپانى وحشت كرده، با آنكه خرید و فروش دخانیات در اصفهان نسبت به نقاط دیگر ایران چندان قابل توجه نبود جریان را به تهران تلگراف مىكنند و از اولیاى دولت مىخواهند كه به حكومت اصفهان دستور دهند با آنها مساعدت كرده، نگذارند بیش از این كمپانى متضرر شده، و دامنه مخالفت مردم بالا بگیرد.
این تحریم با حكم میرزاى شیرازى سرتاسر ایران را فرا گرفت و عوامل استعمار را به زانو درآورد.
قدغن كردن قلیان در زمان شاه عباس
شاه عباس با تنباكو و قلیان مخالف بود و سعى فراوان كرد كه این عادت تازه را از ایران براندازد. تنباكو را از بغداد و كردستان مىآوردند و تجّار انگلیسى نیز از اروپا و آمریكاى شمالى آن را وارد ایران مىكردند و در اصفهان دكانهاى تنباكو فروشى، از كیسه هاى توتون و تنباكو انباشته بود. در اواخر پادشاهى شاه عباس، كشیدن قلیان و چپق به قدرى مرسوم شده بود كه اعیان و سران دولت، حتى در سوارى و سفر و گردش، قلیان همراه مىبردند و همچنان سواره مىكشیدند.
نوشته اند كه شاه عباس یكروز كه جمعى از سران كشور در مجلسى مهمان وى بودند، دستور داد تا همه سرقلیان ها را از «پِهنِ» خشك و كوبیده اسب چاق كردند و براى سرداران و میهمانانى كه قلیان مىكشیدند، به مجلس آوردند، سپس رو به ایشان كرد و گفت: «بینید كه این تنباكو چطور است. آنرا وزیر همدان براى من فرستاده و مدعیست كه بهترین تنباكوى دنیاست . همه كشیدند و تعریف كردند و به سلیقه وزیر همدان آفرین گفتند، آنگاه شاه رو به قورچىباشى كرد و گفت: میل دارم عقیده خود را بىتعارف بگوئى. قورچىباشى گفت: «به سر مقدس قبله عالم كه از هزار گُل خوشبوتر است.» شاه نظرى به تحقیر بر او افكند و گفت: «مرده شوى چیزى را ببرد كه نمىتوان آن را از پِهن تشخیص داد!»
عاقبت نیز كشیدن تنباكو و توتون را قدغن كرد و به حكم او اگر كسى چپق مىكشید، بینى و لبانش را مىبریدند. با اینهمه پس از مرگ شاه عباس، بار دیگر كشیدن توتون و تنباكو رواج گرفت و بسیارى از مردم ایران به این عادت، كه هنوز هم باقى است، گرفتار شدند.
حكومت هزار فامیل و شكایت بازرگان
تقسیم قدرت در نظام سیاسى ایران در طول حاكمیت سلاطین بر آن، همواره بر اساس رابطه خویشاوندى و میزان نزدیكى به دربار بوده است و حكومتهاى محلى معمولاً به وسیله شاهزادگان اداره مىشد. سفرنامه نویسان و نمایندگان دیگر كشورها در نوشته هاى خود به این مطلب تصریح نمودهاند، از جمله سرپرسى سایكس كه سركنسول انگلیس در چندین شهر ایران و مؤسس پلیس جنوب بود. ضمن اشاره به نوع دوستى و مهربانى ایرانیان مىنویسد: «ایرانیها به طوركلى مؤدب، متعارف و در عین حال ظریف و بذله گو و حاضرجواب هستند و در تأیید ادعاى خود این داستان را نقل مىكند كه یكى از تجار اصفهان نزد حاكم شهر كه از هزار فامیل بود و هر یك از بستگان او هم در شهرى از ایران حكومت داشتند شكایت كرد. حاكم در جواب به او گفت: اگر مىخواهى در جایى باشى كه ستم نبینى از اصفهان به شهر دیگر مهاجرت، و در آنجا زندگى كن. بازرگان شاكى گفت: به هیچكدام از شهرهاى این مملكت نمىتوانم بروم زیرا در هر شهر یكى از خویشاوندان شما حكومت دارد، در نتیجه در هیچیك از آنجاها از ستم فامیل شما در امان نیستم، حاكم اصفهان خشمگین شد و گفت: پس برو به جهنم. بازرگان شاكى با خونسردى خندید و گفت: خاطر مبارك هست كه پدر والاتبارتان همین چند سال پیش به آنجا رفت؟!!
كشف حجاب در اصفهان
مسئله كشف حجاب پس از سفر رضاشاه به تركیه در فاصله سالهاى 1313 تا 1314 با اقدامات وسیع تبلیغاتى براى آماده كردن افكار عمومى آغاز شد، ولى پس از چندى به دلیل عدم موفقیت، خشونت تنها ابزار اجراى كشف حجاب گردید. با این حال گزارشهاى محرمانه كه از شهرها به مركز مخابره مىشد، خبر از عدم موفقیت قابل انتظار مسئولین مىداد. دو گزارش از دهها گزارشى كه از اصفهان به تهران مخابره شده، در ذیل مىآوریم:
گزارشى از خوراسگان به حكومت اصفهان
حضور مبارك حضرت اشرف حكمران اصفهان دامت شوكةالعالى - محترمانه معروض مىدارم در موضوع نهضت بانوان، نسوان در جلسه جشن در قصبه خوراسگان جى تشكیل شد از طرف مالیه و معارف و كدخدا و چند نفر منعقد و چند روز زنها، بىحجاب به حمام و جاهاى دیگر مىرفتند تا آنكه از جانب حاجى غلامعلى ربانى و... چندى قبل تحریكاتى نمودند و مردم را فریب دادند كه دو دفعه به حالت اولیه خویش برگشته اند و امروز هیچ زنى در خوراسگان بىحجاب نیست و آن چند نفر كه كشف حجاب نموده بودند مورد طعن و سرزنش سایرین واقع شدهاند. از مقام محترم تقاضاى تحقیق محلى و مفتش صحیح العمل سرى داشته تا اینگونه تحریكات جلوگیرى شود.
گزارش حكومت اصفهان به ریاست الوزراء (21 خرداد 1315)
ریاست الوزراء در جواب مرقومه متحدالمآل نمره 2970 محترماً معروض مىدارد، قبل از وصول مرقومه از طرف شهربانى، با دستور حكومت به قدرى كه وسایل موجود بوده اقدام لازم به عمل آمده است. ولى تصدیق خواهند فرمود كه در اصفهان، جائى كه درشكه چىهاى آن هم معمم بودهاند، این قبیل مسائل در ترك عادت چندصدساله باید به تدریج عملى گردد. حالا هم نه اینكه زنهاى با حجاب وجود دارند، ولى البته در طرز لباس و تهیه آن به طوریكه مطلوب است تا امروز دقتهاى لازم به عمل نیاورده اند. لكن خاطر مبارك را مطمئن مىنماید كه مجاهدت كامل در پیشرفت این كار و اجراى امر فوق به عمل خواهد آمد.
نخستین مدرسه در اصفهان
نخستین مدرسهاى كه در اصفهان دائر گشت مدرسهاى است كه شیخالدین ابوعلى سینا فیلسوف شهیر در آن به تدریس اشتغال داشت وى چندى وزارت عطاءالدوله كاكویه را در اصفهان به عهده داشت و در ضمن اشتغال به شغل وزارت، تدریس هم مىكرد. از باقیمانده مدرسهاى كه استاد در آن به تدریس مشغول بود گنبدى است در بابالدشت كه هنوز پابرجاست.
اولین مدرسه اسلامى در اصفهان
اولین مؤسسهاى كه در دوره اسلامى در اصفهان براى تعلیم و تربیت مسلمانان بكار برده شد، مسجد جامع اصفهان بود. اوقات تعلیم موقعى بود كه مردم از عبادت فارغ شده به مسجد نیازى نداشتند یعنى از بامداد تا نیمروز، و سپس میان نماز ظهر و عصر و نماز مغرب و عشا (زیرا اهالى اصفهان اهل سنت بودند). جایگاه درس عبارت بود از شبستان و رواق و ایوان مسجد. مواردى كه تدریس مىشد در آغاز عبارت بود از قرائت قرآن، حدیث، بحث در اصول دین و مذهب - تفسیر قوانین شرع (فقه).
اولین مدرسه جدید اصفهان
اولین مدرسه، با شكل جدید آن بنا به درخواست ظل السلطان از ناصرالدین شاه ایجاد شد و بنابراین درخواست مقرر گردید كه مدرسه اى در اصفهان دائر گردد، لذا مرحوم میرزاعلیخان سرتیپ معروف به «ناظم العلوم» كه از تحصیلكرده هاى مدرسه «سن سیر» فرانسه بود و چند نفر از فارغ التحصیلهاى دارالفنون بنام هاى مرحوم (میرزا علىاكبرخان سرتیپ) و برادر او میرزا حسینخان (سرهنگ) كه دوره هاى تعلیمات افسرى را طى كرده بودند به اصفهان اعزام شدند و بر اثر مأموریت این هیأت بود كه در رجب سال 1298 قمرى اولین مدرسه دولتى و اولین مدرسه در ایران به مدیریت و سرپرستى مرحوم میرزا علیخان ناظم العلوم در عمارت هشت بهشت تأسیس و افتتاح گردید.
جشن آبریزان در اصفهان
دن گارسیا سفیر اسپانیا در ایران در دوران صفویه در سفرنامه خود در باره آئین این جشن در اصفهان مىنویسد:
از چند قرن پیش همه ساله در ماه ژوئیه ایرانیان جشنى مىگیرند بنام جشن آبریزان، این جشن در اصفهان، بدین ترتیب است كه همه مردم از هر ملت و طبقه غیر از زنان، در كنار رودخانه زاینده رود جمع مىشوند. و زنان بالاى پل به تماشا مىنشینند: مردان در این روز لباسهاى كهنه و كوتاهى كه با لباسهاى معمولى ایشان تفاوت بسیار دارد مىپوشند و شلوارهاى تنگ به پا مىكنند و به جاى عمامه شبكلاه كوچكى بر سر مىنهند و در كنار رودخانه همگى به درون آب مىروند و بر سر و روى یكدیگر آب مىپاشند و براى اینكه از عهده این كار برآیند هر یك ظرفى نیز همراه مىبرند. كار آبپاشى گاه بدانجا مىرسد كه ظرفها را به سوى یكدیگر پرت مىكنند و سرهاى بسیار شكسته مىشود و گاه چند نفرى هم به جهان دیگر مىروند...
اصفهان پس از اسلام در 8 دوره پایتختى اصفهان
آل زیار (مرداویچ دیلمى مقتول در سال 323 در اصفهان)
آل بویه (عمادالدله در اصفهان و رى و سبزوار و گاهى تا بغداد)
سلاجقه (ملكشاه و برخى از جانشینان او)
آققیونلو (حسنبیك - یعقوب بیك - رستم بیك)
صفویه (از شاهعباس كبیر به بعد)
در سال 1164 كریمخان زند و ابوالفتح خان بختیارى و علىمرادخان موافقت كردند كه میرزا ابوتراب خلیفه سلطانى فرزند میرزا مرتضىصدر را كه مادرش دختر شاه سلطان حسین صفوى بود به سلطنت انتخاب كنند و وى را بنام شاه اسماعیل سوم نامیدند و اصفهان را پایتخت قرار دادند و بعدها كریم خان از طرف وى بعنوان وكیل الدوله ملقب شد
زندیه (على مرادخان متوفى بسال 1199 ه.ق)
باقرخان خوراسگانى در دوره فترت بعد از علیمرادخان براى چند روزى ادعاى سلطنت كرد و خویشتن را شاه باقر نامید و در اصفهان تاجگذارى كرد
سرنوشت كتابخانه هاى اصفهان در دوران صفویه
یكى از نمادهاى توسعه و رشد فرهنگى در جوامع، تعداد كتابخانه هاى موجود در آن و میزان استفاده از آنها مىباشد از آثار فرهنگى و پرارزش در دوران صفویه وجود كتابخانه هاى نسبتاً معتبر، نادر و... نفیس موجود در اصفهان بوده كه از جمله آنها: كتابخانه دربار صفویه، علامه آقاحسین خونسارى، میرزا عبدافندى، فیض، علامه مجلسى، میرزا ابوطالببن عبداله زاهدى، میرزا عنایت الله اصفهانى، علامه سبزوارى، میرزا عبدالله افندى، امیر صدرالدین فندرسكى، شیخ نثار، شیخ بهاءالدین محمدعاملى، میرزا ابوالقاسم فندرسكى بوده است.
متأسفانه این گنجینه هاى بینظیر پس از استیلاى افاغنه و سقوط حكومت صفویه و دست یافتن آنها بر اصفهان سوزانده و برباد داده شد بطوریكه مىنویسند هفته ها بلكه ماهها كتابهاى این كتابخانه ها به صرف گرم كردن حمامهاى شهر رسیده، این سرمایه هاى با ارزش به این صورت نابود گردید.
جشن سده در اصفهان در زمان مرداویج
یكى از سردارانى كه بر قسمت بزرگى از ایران حاكم شد، مرداویج بود. كه در زمان خلفاى عباسى (المقتدر) مىزیست از خصوصیات او احیاى آداب و سنن ایران قبل از اسلام بود و از جمله به برگزارى باشكوه «جشن سده» مىپرداخت، مسكویه در خصوص چگونگى برگزارى این جشن در اصفهان مىنویسد:
«زمانى كه شب آتش افروزى جشن سده فرا رسید، مرداویج از مدتى قبل از این دستور داده بود، از كوهها و نواحى دور دست هیزم گردآورند و به اطراف رودخانه زاینده رود حمل كنند، همچنین فرمان داد نفت اندازان و آتش افروزان و كسانى كه در افروختن آتش مهارت داشتند و مىتوانستند وسائل آتشبازى را فراهم سازند در اصفهان جمع شوند. در اطراف اصفهان كوهى و تلى باقى نماند كه در آن هیزم و بوته هاى خار تعبیه نكرده باشند، تعداد زیادى كلاغ و مرغان دیگر به چنگ آورده و به منقار و پاهاى آنها گردوهائى كه از نفت و مواد سوزان انباشته شده بود مىبستند... مقصود از چنین كارهائى، این بود كه در یك زمان، آتش، از قله كوهها و بالاى بلندیها و در صحرا و در مجلس جشن كه خود مرداویج در آن حضور مىیافت، بوسیله مرغانى كه رها مىساختند، زبانه كشد.
مسجد جامع اصفهان
برخورد مسلمانان با فرقه هاى دیگرى مذهبى و رعایت عدالت در باره آنان در دوره هاى مختلف صفحات زیادى از كتابهاى تاریخ را مزین نموده است.
استاد محمد محیط طباطبائى در اشارهاى كه به «سهم اصفهان در فرهنگ جهان» نموده اند مىنویسند:
نكتهاى كه نمىتوان در اینجا نگفته گذاشت و گذشت، داستان بناى سقاخانه یا آبگیر مدرسه و مسجد جامع اصفهان است، هنگام تكمیل ساختمان قدیمى به عهد معتصم، جاى این آبگیر، خانهاى متعلق به یكنفر یهودى بود كه به هیچ مبلغى راضى نمىشد بفروشد. و هم كیشان، او را مانع مىشدند. بانى خیر، به هر نحو بود مىخواست او را راضى كند. سرانجام موافقت كرد كه سطح خانه او با دینار زر بپوشند تا حاضر به فروش شود.
شاید هر گزى از آن خانه به بیش از پانصد دینار زر قیمتگذارى شده باشد. و این قدیمىترین نرخى است كه در آن زمان براى زمین ساخته شده ممكن بود فرض شود. سخن از ارزانى و گرانى نیست، بلكه شاهدى از سماحت و عدالت مسلمانان در باره اهل كتاب محسوب میشود.
انجمن صفاخانه
در سال 1320 ه ق یك كشیش انگلیسى به نام «تیزدال» كتابى در رّد اسلام نگاشته، به دنبال آن نیز تبلیغات وسیعى از طرف مسیحیان اصفهان به راه مىافتد. این عمل موجب مىشود كه در سال 1321 ه ق بزرگان اصفهان از جمله آقا نورالله و آقانجفى و ركن الملك شیرازى در محله ارامنه اصفهان انجمنى به نام «صفاخانه» تأسیس نمایند. كار این انجمن ترتیب دادن جلسات بحث و مناظره بین علماى مسیحى و دانشمندان مسلمان بود، كه متن آن نیز در مجله «الاسلام» كه از طرف انجمن منتشر مىشد چاپ مىگردید، مرحوم «داعىالاسلام» كه در زمینه كتابهاى عهد عتیق و علمالادیان مطالعات فراوانى داشت از جمله كسانى بود كه اغلب با داعیان مسیحى مناظره مىكرد. تأثیر این كار فرهنگى تا آنجا بود كه نسخه هاى مجله در لندن و بعضى پایتختهاى اروپائى، همچنین مصر، بمبئى، حجاز، عثمانى مورد استفاده صحیح متفكرین مسلمان در برخورد با آراء مسیحیت قرار گرفت.
یهودیان اصفهان در دوران مشروطه
پس از فرمان مشروطیت انجمن ولایتى اصفهان در (1324 ه ق) در محل عمارت چهلستون اصفهان افتتاح گردید. این انجمن نهاد سیاسى و اجتماعى جدیدى بود كه در مدت كوتاهى به بهترین مرجع تصمیم گیرى و اداره اصفهان تبدیل گردید و حتى اقدامات حاكم را كنترل مىنمود. بر تصمیمات او تأثیر مىگذاشت.
در همین دوران عدهاى از صنف پارچه فروشان در انجمن حاضر شده، از جماعت یهودیان دستفروش، كه پارچه ها را به در خانه هاى مسلمانان برده، بفروش مىرساندند شكایت كرده، مىگفتند كه معامله با آنها موجب فساد عقیده و ارتكاب گناه مىشود. به دنبال شكایت آنان، انجمن حاج محمدحسین كازرونى را مأمور ساخت تا به موضوع رسیدگى كند. پس از نشست و برخاستها در حضور عدهاى از بزرگان شهر، در خانه حاج محمدحسین كازرونى، تعهدنامهاى از یهودیان گرفتند كه برطبق آن، ایشان ملتزم شدند: در محلات اصفهان و خارج شهر اصفهان، تا دو فرسخى معامله جنس بزازى و علاقه بندى و حریر نكنند و نیز متعهد شدند كه زنان آنها روبند نزنند كه شبیه زنان مسلمان شوند و از جهت وضع و لباس شبیه به مسلمانان نباشند و به هر عنوان با مسلمانان معاملات مسكرات و شراب فروشى ننمایند و... كه در غیراینصورت امناى مجلس محترم ملى مختارند كه در باره كار خلاف ایشان اقدام لازم را مبذول نمایند.
اولتیماتوم روس و تحریم كالاهاى روسى در اصفهان
مهمترین حادثه در دوره دوم مجلس شوراى ملى اولتیماتوم روسیه به ایران مىباشد. همسایه شمالى ایران در سال 1329 ه ق از حریم مرزهاى ایران عبور كرد و خواسته هاى نامشروع خود را با تهدید به اشغال ایران بیان كرد. دولت براى تصویب این درخواست نامشروع روسیه، مجلس را تحت فشار قرار مىدهد. ولى مرحوم آیت الله مدرس با بیان این سخن كه شاید مشیت خداوند بر این قرار گرفته باشد كه آزادى و استقلال ما به زور از ما گرفته شود، ولى سزاوار نیست كه ما خود به دست خویش آن را از دست بدهیم. نمایندگان را مصمم به رد اولتیماتوم مىكند. در این میان علما و مردم اصفهان بىطرف نمانده و به رهبرى آقانجفى به مبارزه اقتصادى علیه روسیه مىپردازند و آقانجفى طى اعلامیه اى كه صادر مىكند، به كلى دادوستد و معامله با شعبه بانك استقراض روس در اصفهان را موقوف كرده، قند و شكر و چاى روس را نیز تحریم مىكنند، روزنامه زاینده رود كه در آن زمان منتشر مىشد در مورد حكم تحریم آقانجفى و اثرات آن مىنویسد: «حضرت آیت الله آقانجفى اغلب اوقات را در تلگراف خانه حاضر و به ارشاد مسلمانان و راهنمائى در حفظ بیضه اسلام مىپرداختند و نیز حكم كتبى راجع به حرمت امتعه روس از قند و چاى و امتعه و اقمشه مرقوم فرمودهاند، و تجار اصفهان هم نظر به احساسات اسلامیه، اولین اشخاص بودند كه این حكم را اطاعت نموده، عمدتاً به طرفهاى روسى خود تلگراف نمودهاند كه از این تاریخ به بعد امتع<